خط سیر زندگی آدمی، یک خط مستقیم یا صعودی نیست.اوج و فرودهای متعددی دارد.
تقویم زندگی هر انسانی در فصل به فصلش مجموعهای است از مناسبتهای کوچک و بزرگ، تلخوشیرین.
اتفاقاتی که گاه تا مرز شکستن پیکره روحی و روانی فرد پیشروی دارند.
اینکه آدمها با وجود عبور از بحرانهای زندگی همواره با رنج پنهان و یا آشکار همراه هستند نشان میدهد که انسان از درد و رنج بیشتر میآموزد.
دردها، ناخوشیها و ناملایمتیها نقاط ضعف ما را هدف قرار میدهد. ما را متوجه این واقعیت میکند در کدام جنبه آسیبپذیرتر هستیم. عوارض آن آسیبها دردناک است. اما نتیجه میتواند دلچسب باشد چون بعد عبور از آن بحرانها ما دیگر آدم سابق نیستیم و اصل مسئله همین است:
اینکه قرار است چه کسی باشیم و این یک انتخاب است.
ما در همه اتفاقاتی که برای ما افتاده است مقصر نیستیم. اما در قبال همه آنها مسئولیم. مسئول از این بابت که بعد مواجهشدن با یک مسئله دشوار و آزاردهنده چه باید بکنیم.
ما این مسئولیت بزرگ را داریم که انتخاب و البته تلاش کنیم که از آن وضعیت دشوار خارج شویم یا اینکه تا حدّ ممکن شدت فشار وارده را کم کنیم.
خب...حالا وقتش رسیده به این دانش و حکمت اصیل برسیم که:
شادی چیزی جز کاهش رنج نیست!
ما زمانی شادی را درک میکنیم که از میزان رنج کاسته شود. هرچقدر رنج کمتر باشد، احساس شادی ما بیشتر خواهد بود.شادی در جایی پنهان نشده است که ما در جستجوی آن باشیم. خوشبختی هم همینطور.
چهبسا ما با پرداخت هزینههایی گزاف در زندگی به این اصل ساده میرسیم.
اگر سرمان را برگردانیم و به گذشته نگاه کنیم که چه چیزهایی را ازدستدادهایم چه بسا باعث تاثر و ناراحتی بیشتر ما بشود.
قبول دارم و واقعاً تأسفبار است.
یک قهرمان المپیک را در نظر بگیرید که روی سکوی قهرمانی ایستاده است. مهم نیست اول، دوم یا سوم... همینکه روی سکو ایستاده است. در عین خوشحالی اشک میریزد یا شاید هم بر عکس!. بههرحال او اکنون یک قهرمان است.او اطمینان دارد اگر آسیبها، شکستها و ناکامیهای گذشته و تلاشهای دوباره و دوبارهاش نبود، الان و اکنون روی سکو هم نبود.
اصل مهم تری نیز وجود دارد:
فقط آگاهی و دانستن مهم نیست. باید کاری کرد و چارهای هم جز این نیست وگرنه تغییری در اوضاع ایجاد نمیشود.