گذشته همواره با ماست. تحت هیچ شرایطی گریزی از آنچه قبلاً انجام داده‌ایم یا برای ما اتفاق افتاده است وجود ندارد. ما نمی‌توانیم هیچ‌کدام از آنها را فراموش کنیم مخصوصاً اگر اثری روی جسم و روان ما گذاشته‌اند و تأثیر آنها را در یک برهه از زمان یا حتی تا امروز شاهد هستیم.

تلاش ما در حذف گذشته و خاطراتش بیهوده است و جز رنجی مضاعف نصیبمان نمی‌کند. تنها کاری که می‌توانیم بکنیم پذیرش آنها به‌عنوان یک واقعیت در زندگی خودمان است. کار آسانی نیست؛ اما نتیجه حداقلی از این پذیرش فرارنکردن نیمه پنهان خودمان است.

گذشته ما یا تلخ است یا شیرین. زخم‌ها بیشتر خودشان را آشکار می‌کنند و به همین خاطر است که ما انبوهی از خاطرات ناخوشایند را در زندگی مرور می‌کنیم و این بسیار آزاردهنده است. ذهن ما معمولاً سعی می‌کند این بخش را به‌خوبی و در شکل فاجعه باری مدیریت کند تا با هر بار یادآوری بیشتر آسیب ببینیم!

من راهکار ساده‌ای دارم و در سال‌های اخیر به‌شدت به آن پایبندم اگرچه بعضی وقت‌ها البته به‌ندرت از این دایره تعهدم خارج می‌شوم؛ اما همه چیز در حد قابل‌قبولی تحت کنترل است!

1.خودتان را به‌خاطر گذشته شخصی خودتان ببخشید. اگر نسبت به خودتان مهربان نبودید و خودتان را به‌زحمت انداخته‌اید لطفاً خودتان را عفو کنید. یادتان باشد این شما هستید که الان به این باور رسیده‌اید که لازم است تغییری ایجاد کنید و این اولین قدم در مسیر تغییر است.

2.آنچه دیگران در حق شما انجام داده‌اند و به‌دوراز عدل و انصاف بوده و مشمول موارد ظلم می‌شود را اصلاوابدا فراموش نکنید؛ اما به فکر انتقام هم نباشید؛ چون شما هم تبدیل به موجودی مثل آنان می‌شوید. اینکه بخواهید ببخشید یا نه انتخاب شخصی شماست اما حتی اگر تصمیم گرفتید آنان را ببخشید به‌هیچ‌عنوان در صدد ایجاد رابطه جدیدی با آنان نباشید. عفو و بخشش شما نسبت به آنان هیچ تعهد اخلاقی برایتان ایجاد نمی‌کند که در فکر تنظیم رابطه نویی باشید.

3.بابت رفتارهای نادرستی که نسبت به خودتان داشته‌اید از شخص خودتان صمیمانه عذرخواهی کنید؛ اما به‌خاطر رفتارهایی که با دیگران داشته‌اید پیشنهاد می‌کنم تصمیم به معذرت‌خواهی و دلجویی زبانی نگیرید! این موضوع کمکی به بهبود فضای چرک‌آلود و تیره‌ای که بین شما شکل‌گرفته نمی‌کند. یادتان باشد رابطه اخلاقی و عاطفی که خراب و تخریب شد ابداً و اصلاً قابل‌بازسازی نیست. شما با شیء سروکار ندارید که بازیافت کنید؛ بلکه با یک نوع از جنس خودتان مواجه هستید. برای درک بهتر این موضوع شماره ۲ را مجدداً بخوانید.

فعلاً و برای شروع روی همین سه گزینه تمرکز کنید و به‌خاطر داشته باشید که این همه قدم‌هایی نیست که قرار است ما برای یک تحول و دگرگونی برداریم.

اصل مهم‌تر اینکه تصور نکنیم وقتی چیزی را می‌خوانیم آن را آموخته‌ایم. این فریب ذهن و خطای ادراکی است. خواندن با آموختن فرق می‌کند همان‌طور که دانستن با فهمیدن متفاوت است.