دریچه ای به جهان روشنایی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رنج» ثبت شده است

با زخم‌هایتان بازی نکنید

چند وقت پیش،حوالی نیمه شب به‌خاطر اینکه نتوانستم محاسبه درستی از توانایی خودم و ارتفاع سکوی پارک داشته باشم بافت گوشت و تاندون و استخوان ساق پای راستم به‌شدت آسیب دید. وضعیت دردناکی بود و من با تأخیر به پزشک مراجعه کردم که به عفونت شدیدی منجر شد. نگرانی پزشک به‌خاطر دیابت من بود. الان شرایط بهتراست و فقط یک زخم سطحی باقیمانده که آن هم در حال خوب شدن است.

برخلاف دوران نوجوانی و جوانی که وقتی بدنم زخمی می‌شد عادت داشتم در چند نوبت آنها را بکنم تا مثلاً زودتر از شرّشان خلاص شوم برای اولین‌بار در تمام عمرم این بار فقط به آن رسیدگی و با آن مدارا کردم تا خوب شود.

امیدوارم شما در زندگی خودتان دچار آسیب و زخم از نوع جسمی و روحی نشده باشید و از آن بهتر به کسی هم چنین زخم‌هایی نزده باشید. در مورد شخص خودم این موضوع چندان جالب نیست!
فرقی نمی‌کند که خودمان یا توسط دیگران دچار آسیب شده باشیم. مسئله اصلی این است با آنها به‌قول‌معروف "وَر" نرویم. یعنی چه؟
دست‌کاری‌کردن زخم‌ها در طول درمان همواره آثار و تبعات ظاهری و باطنی ناخوشایندی دارد. من نمونه‌های متعددی از آثار زخم جسمی را روی بدنم می بینم که با همان وررفتن علامتش مانده است. حتی پمادها و جراحی‌های ترمیم پوست هم نمی‌توانند مفید باشند. می‌دانید چرا؟
چون ما همواره با نگاه‌کردن به محل زخم آن را به‌خاطر داریم. تا حدودی هم درد و رنجش را.
قضیه در مورد آسیب و زخم‌های روحی و روانی بیشتر است. آنها اثری ماندگارتر و عمیق‌تر دارند و چه‌بسا باعث افسردگی و سرخوردگی ما بشوند به شیوه‌ای خودخواسته یعنی آن‌طور که خودمان دلمان می‌خواهد بازسازی‌اش کنیم که معمولاً صورت دردناک‌تر و سوزناک‌تری دارد. این یک ویژگی عمومی ذهن است که ما عادت داریم آنچه باعث رنج ما شده و باقیمانده و به‌اصطلاح بدبختی‌هایمان را با آب‌وتاب بیشتری یادآوری و بازخوانی کنیم.

البته فایده‌ای ندارد!
وقتی خوب نگاه کنیم می‌بینم آنها واقعاً تمام شده‌اند. به‌خاطر رفتار خودتان یا یک نفر در یک مقطعی از زندگی به من و شما آسیب روحی و روانی واردشده. قطعاً این تأسف‌بار است و دردناک. اما یک سؤال این وسط مطرح می‌شود:
آیا در حال حاضر ما همان آدم سابق و قدیمی هستیم؟
حداقل در مورد خودم جواب تا حدود زیادی منفی است و امیدوارم جواب شما هم همین باشد. در اینکه ما یک درد با خودمان داریم تردیدی نیست. اما از دو زاویه می‌توان به این درد نگاه کرد:

  • دردی که فقط درد است.
  • دردی که می‌تواند باعث تغییر ما بشود.

وقتی صحبت از تغییر می‌کنم دقیقاً و به طور واضح فقط به یک دگرگونی در شکل مثبت و روبه‌رشد اشاره می‌کنم.
این یک انتخاب سازنده و سرنوشت‌ساز است ما چگونه با دردهایمان مواجه بشویم. به‌خاطر داشته باشیم تا این الگوی ذهنی را در رفتار و کردار خودمان و در درجه اول نسبت به خودمان ایجاد و تثبیت نکنیم در بهبود زخم‌هایی که به دیگران زده‌ایم مؤثر و موفق نخواهیم بود. ما قطعاً نمی‌توانیم درمانی قطعی برای آنچه نسبت به دیگران انجام داده‌ایم پیدا کنیم؛ اما یقیناً در مورد خودمان وضعیت تا حدود زیای متفاوت است. ما می‌توانیم انتخاب کنیم که حداقل با زخم‌هایمان بازی نکنیم. این راه‌حل حداقلی می‌تواند در مورد دیگران هم مفید باشد.

دردهای می‌توانند باعث تغییرات عمیق و سازنده و پایداری در ما بشود اگر و اگر بخواهیم و بتوانیم این واقعیت را درک کنیم آنها می‌توانند الگوی آگاهی‌بخشی برای ما باشند.

۲۶ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۸:۴۴ ۰ نظر

آگاهی

آگاهی یعنی رنج توأم با افسوس یا حسرت...

آنچه که انسان را به سطح عمیق و والاتری از دانش می‌رساند تجربه‌ای است سوزنده و سازنده که نامش آگاهی است.
دانشی که دیداری و شنیداری و محصول مطالعات ما نیست.
همه آنها در کسب معلومات بسیار مفید هستند؛ اما آگاهی آن‌سوی همه معلوماتی ازاین‌دست و در این سطح است.

آگاهی همان مکاشفه و شهود درونی است. یک تجربه کاملاً شخصی که گاهی اوقات امکان بازگوکردن را هم ندارد؛ چون واژه‌ها از توصیفش عاجزند.
نتیجه آگاهی هم یک شناخت تمام‌عیار است.
می‌توان نامش را حکمت گذاشت.

اما چرا آگاهی رنجی است توأم با حسرت و افسوس؟
چون قطعاً و بدون تردید ما بخشی از وجود خودمان را برای چنان فهم و معرفتی هزینه کرده‌ایم.
فرقی هم نمی‌کند این پرداخت هزینه اختیاری باشد یا اجباری. اصل موضوع اهمیت دارد که آنچه به دست آورده‌ایم در قبال ازدست‌دادن چیز باارزشی بوده و به همین دلیل است که هر کدام از آگاهی‌های ما از قدروقیمت ویژه‌ای برخوردار است.

رنج و افسوس و حسرتی که در نتیجه کسب این آگاهی، پیوسته وجود دارد به‌خاطر آنست که اگرچه ما به‌خاطر شناختی که در یک موضوع نصیبمان شده است احساس خوشحالی می‌کنیم؛ اما به این هم فکر می‌کنیم که چه می‌شد اگر راه دیگری برای رسیدن به آن شناخت وجود داشت و باعث چنان هزینه سنگینی نمی‌شد.
اما آگاهی هزینه خودش را دارد.
ارزان به دست نمی‌آید و گریزی هم از آن نیست.

زندگی یعنی:
جریان مستمر و دنباله‌دار کسب آگاهی

۰۵ فروردين ۰۲ ، ۱۷:۰۴ ۰ نظر

سرآغاز

خط سیر زندگی آدمی، یک خط مستقیم یا صعودی نیست.اوج و فرودهای متعددی دارد.
تقویم زندگی هر انسانی در فصل به فصلش مجموعه‌ای است از مناسبت‌های کوچک و بزرگ، تلخ‌وشیرین.
اتفاقاتی که گاه تا مرز شکستن پیکره روحی و روانی فرد پیشروی دارند.
اینکه آدم‌ها با وجود عبور از بحران‌های زندگی همواره با رنج پنهان و یا آشکار همراه هستند نشان می‌دهد که انسان از درد و رنج بیشتر می‌آموزد.

دردها، ناخوشی‌ها و ناملایمتی‌ها نقاط ضعف ما را هدف قرار می‌دهد. ما را متوجه این واقعیت می‌کند در کدام جنبه آسیب‌پذیرتر هستیم. عوارض آن آسیب‌ها دردناک است. اما نتیجه می‌تواند دلچسب باشد چون بعد عبور از آن بحران‌ها ما دیگر آدم سابق نیستیم و اصل مسئله همین است:
اینکه قرار است چه کسی باشیم و این یک انتخاب است.

ما در همه اتفاقاتی که برای ما افتاده است مقصر نیستیم. اما در قبال همه آنها مسئولیم. مسئول از این بابت که بعد مواجه‌شدن با یک مسئله دشوار و آزاردهنده چه باید بکنیم.
ما این مسئولیت بزرگ را داریم که انتخاب و البته تلاش کنیم که از آن وضعیت دشوار خارج شویم یا اینکه تا حدّ ممکن شدت فشار وارده را کم کنیم.

خب...حالا وقتش رسیده به این دانش و حکمت اصیل برسیم که:
شادی چیزی جز کاهش رنج نیست!
ما زمانی شادی‌ را درک می‌کنیم که از میزان رنج‌ کاسته شود. هرچقدر رنج کمتر باشد، احساس شادی ما بیشتر خواهد بود.شادی در جایی پنهان نشده است که ما در جستجوی آن باشیم. خوشبختی هم همین‌طور.

چه‌بسا ما با پرداخت هزینه‌هایی گزاف در زندگی به این اصل ساده می‌رسیم.
اگر سرمان را برگردانیم و به گذشته نگاه کنیم که چه چیزهایی را ازدست‌داده‌ایم  چه بسا باعث تاثر و ناراحتی بیشتر ما بشود.

قبول دارم و واقعاً تأسف‌بار است.

یک قهرمان المپیک را در نظر بگیرید که روی سکوی قهرمانی ایستاده است. مهم نیست اول، دوم یا سوم... همین‌که روی سکو ایستاده است. در عین خوشحالی اشک می‌ریزد یا شاید هم بر عکس!. به‌هرحال او اکنون یک قهرمان است.او اطمینان دارد اگر آسیب‌ها، شکست‌ها و ناکامی‌های گذشته و تلاش‌های دوباره و دوباره‌اش نبود، الان و اکنون روی سکو هم نبود.

اصل مهم تری نیز وجود دارد:
فقط آگاهی و دانستن مهم نیست. باید کاری کرد و چاره‌ای هم جز این نیست وگرنه تغییری در اوضاع ایجاد نمی‌شود.

۰۱ فروردين ۰۲ ، ۱۷:۱۲ ۰ نظر